«چرا برخی شرکت‌‌ها چندین دهه شکوفا باقی می‌مانند اما برخی دیگر از پا می‌افتند و از بین می‌روند؟» این پرسش بنیادین جیم کالینز استاد بزرگ فوت وفن‌های مدیریت است. او کار خود را با تمرکز بر پاسخ دادن به معمای «دیرپایی شرکت‌ها» شروع کرده است. با توجه به اینکه جیم کالینز برای نزدیک به دو دهه در صدر حرفه خود می‌درخشد به نظر می‌رسد که می‌توان همین پرسش را درباره خود او هم پرسید.  «او چطور توانست یکی پس از دیگری کتاب‌های پر فروش بنویسد؟»

آخرین کتاب کالینز با عنوان «انتخاب بهترین بودن» (Great by Choice) این روز‌ها جزو محبوب‌ترین کتاب‌های هر کتابفروشی است و کتاب پیش از آن «از خوب به عالی» (Good to Great) بیش از ۴ میلیون نسخه در سراسر جهان فروش داشته است.

در سال ۲۰۰۹ آکیو تویودا، رییس شرکت تویوتا، صنعت خودروسازی را با اظهارنظری حیرت زده کرد. او گفت که کتاب جیم کالینز با عنوان «چگونه بزرگترین‌ها سقوط می‌کنند؟» را خوانده و به این نتیجه رسیده است که شرکتش در چهارمین مرحله از پنج مرحله‌ زوال معرفی شده در کتاب کالینز است. چگونه کالینز توانسته است به چنین فرد الهام بخش و تاثیرگذاری بر مدیران جهان تبدیل شود؟

بخشی از پاسخ این پرسش به زمان‌بندی عرضه کتاب‌های او باز می‌گردد. کتاب «ساختن برای ماندن» (Built to Last) او که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد یک اظهار تقابل جدی بود در برابر جنون تکه تکه شدن شرکت‌ها و «مهندسی مجدد» آن‌ها که در آن زمان بالاگرفته بود. کتاب «از خوب به عالی» در سال ۲۰۰۱ منتشر شد و پادزهری بود برای یاسی که پس از واقعه ۱۱ سپتامبر آمریکا را فراگرفته بود و نیز دوران افول شرکت‌های حوزه آی‌تی موسوم به دوره شکست «حبابِ دات کام». کتاب دیگر او «چگونه بزرگترین‌ها سقوط می‌کنند؟» (How the Mighty Fall) در سال ۲۰۰۹ منتشر شد، زمانی که شرکت Lehman Brothers تجزیه شده بود و جنرال موتورز در آستانه ورشکستگی بود.

بخش دیگری از پاسخ در استادی بی‌نظیر جیم کالینز بر فوت وفن‌های مدیریت است. بحث‌های او مبتنی بر کوهی از اطلاعات است. کتاب اخیر او شامل ضمیمه‌های مفصلی است که در آن روش‌شناسی خود را بیان می‌کند و انتقادهای بالقوه را به چالش می‌کشد. افزون بر این او مجموعه مفاهیم و اصطلاحات خاص خود را در این حوزه ایجاد کرده است.

آخرین کتاب کالینز «انتخاب بهترین بودن» به این مساله می‌پردازد که چطور موفق‌ترین شرکت‌های آمریکا با بحران‌ها و آشوب‌های اقتصادی دست و پنجه نرم کرده‌اند.

پیام اصلی او در تمام دوران‌های فراز و نشیب اقتصادی، یکسان باقی مانده است. او به دنبال این است که با جزئیات کامل توصیف کند چطور رهبران بزرگ شرکت‌هایشان را اداره می‌کنند. او بعد از چندین دهه مشاهده دقیق و مداوم به این نتیجه رسیده است که نقش سختکوشی و پشتکار در موفقیت مهم‌تر از نبوغ است. قهرمانان او به جای مدیران خودشیفته و خود محوری که مرتب از این شرکت به آن شرکت رفته‌اند، مدیرانی هستند که بدون خود بزرگ‌بینی، به تدریج با صبر و حوصله سازمان خود را ساخته‌اند.

در واقع، جیم کالینز توانسته است، پیام‌ جهانی ادبیات «خودیاری» را در بسته بندی جدیدی ارائه کند. اینکه هر کسی می‌تواند موفق باشد به شرطی که به پیگیری مجموعه‌ای از اصول و اهداف جدی اما امکان پذیر متعهد باشد. برای بسیاری از زنان و مردان فعال در کسب وکار که تعداد اندکی از آن‌ها نابغه‌اند، این پیام امیدبخشی است.
جیم کالینز خود نیز به خوبی به آنچه که آموزش می‌دهد، عمل می‌کند. او از کار کردن در دانشگاه و یا ارائه مشاوره اجتناب کرده و در عوض به صورت تمام وقت بر کار روی پرسش بنیادی خود یعنی رمز موفقیت شرکت‌های بزرگ متمرکز شده است.

او اکنون به شهر زادگاهش «بولدر» در کلرادو بازگشته است و به کمک گروهی از همکاران و دستیارانش که مانند او شیفته پاسخ دادن به این پرسش هستند، به کار تحقیقاتی می‌پردازد و هر ۴ یا ۵ سال یک بار یک کتاب جدید به بازار عرضه می‌کند.

جیم کالینز جدولی دارد که هر روز آن را پر می‌کند و این کار را مانند یک مناسک مذهبی جدی می‌گیرد. او در این جدول می‌نویسد که چه مقدار از وقتش را صرف کار خلاقانه و چه بخشی از آن را صرف فعالیت‌های روزمره کرده است. او همین اراده پولادین را حتی در مورد تفریحش، کوهنوردی هم نشان می‌دهد. برای مثال او یکبار یک روزه به قله کوه «ال کاپیتان» در «یوسمایت» صعود کرد، کاری که برای بیشتر کوهنوردان حرفه‌ای سه روز طول می‌کشد.

آخرین کتاب او «انتخاب بهترین بودن» به این مساله می‌پردازد که چطور موفق‌ترین شرکت‌های آمریکا یعنی شرکت‌هایی که عملکرد موفقی در بازار بورس داشته‌اند، با بحران‌ها و آشوب‌های اقتصادی دست و پنجه نرم کرده‌اند.

او در این کتاب دوره زمانی بین سال‌های ۱۹۷۲ تا ۲۰۰۲ را بررسی کرده است. هر چند این دوره‌ای است که نسبت به روزگار ما آرام به نظر می‌رسد، اما او نمونه‌های مورد بررسی خود را از بین شرکت‌های حوزه فناوری اطلاعات، صنایع داروسازی و خطوط هوایی انتخاب کرده که همه در این دوره با چالش‌هایی جدی مواجه بوده‌اند.

جیم کالینز در کتاب‌هایش برخی از باورهای رایج را به چالش می‌کشد. مثلا اینکه آیا واقعا آن طور که خیلی‌ها می‌گویند، دوره‌های اقتصادی سخت و پرآشوب نیازمند رهبرانی جسور و عاشقِ خطرکردن است؟ کالینز چندان با این مساله موافق نیست. بسیاری از رهبران و مدیران مورد بررسی کالینز افرادی مخالف خطر کردن و حتی بیزار از آن هستند. بیل گیتس تصویری از هنری فورد را در دفتر کار خود قرار داده است تا به خودش یادآوری کند که حتی نابغه‌ها هم ممکن است کار‌ها را خراب کنند.‌‌ همان طور که که فورد در اواخر زندگیش این کار را کرد.

افسانه دیگری که کالینز آن را زیر سوال می‌برد این است که تنها عامل موفقیت نوآوری است. بیشتر شرکت‌های مورد توجه و بررسی کالینز شرکت‌هایی بودند که یک قدم از مد روز بازار عقب‌تر بودند. شرکت خطوط هوایی موفق Southwest Airlines تقریبا نمونه کپی شده‌ای از شرکت هواپیمایی پیشروی Pacific Southwest Airlines بود که نابود شد. یا اینکه شرکت اینتل (Intel) بازار ریزپردازنده‌ها را از آن خود کرد نه به خاطر ایده‌های خلاقانه‌اش، بلکه به خاطر اینکه توانست محصولات کاربردی و با کیفیتی عرضه کند.

منبع: اکونومیست

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *